بنام خداوند بخشنده و بخشایشگر
In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً 1
حمد مخصوص خدايي است که اين کتاب (آسماني) را بر بنده (برگزيده)اش نازل کرد، و هيچ گونه کژي در آن قرار نداد...
(All) praise is due to Allah, Who revealed the Book to His servant and did not make in it any crookedness.
قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً 2
در حالي که ثابت و مستقيم و نگاهبان کتابهاي (آسماني) ديگر است؛ تا (بدکاران را) از عذاب شديد او بترساند؛ و مؤمناني را که کارهاي شايسته انجام مي‌دهند، بشارت دهد که پاداش نيکويي براي آنهاست...
Rightly directing, that he might give warning of severe punishment from Him and give good news to the believers who do good that they shall have a goodly reward,
ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً 3
(همان بهشت برين) که جاودانه در آن خواهند ماند!
Staying in it for ever;
وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً 4
و (نيز) آنها را که گفتند: «خداوند، فرزندي (براي خود) انتخاب کرده است»، انذار کند.
And warn those who say: Allah has taken a son.
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً 5
نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگي از دهانشان خارج مي‌شود! آنها فقط دروغ مي‌گويند!
They have no knowledge of it, nor had their fathers; a grievous word it is that comes out of their mouths; they speak nothing but a lie.
فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً 6
]گويي مي‌خواهي بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کني اگر به اين گفتار ايمان نياورند!
Then maybe you will kill yourself with grief, sorrowing after them, if they do not believe in this announcement.
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً 7
ما آنچه را روي زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم که کدامينشان بهتر عمل مي‌کنند!
Surely We have made whatever is on the earth an embellishment for it, so that We may try them (as to) which of them is best in works.
وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً 8
(ولي) اين زرق و برقها پايدار نيست، و ما (سرانجام) قشر روي زمين را خاک بي گياهي قرار مي‌دهيم!
And most surely We will make what is on it bare ground without herbage.
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً 9
آيا گمان کردي اصحاب کهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟!
Or, do you think that the Fellows of the Cave and the Inscription were of Our wonderful signs?
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً 10
زماني را به خاطر بياور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوي خودت رحمتي عطا کن، و راه نجاتي براي ما فراهم ساز!»
When the youths sought refuge in the cave, they said: Our Lord! grant us mercy from Thee, and provide for us a right course in our affair.
فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً 11
ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زديم، و سالها در خواب فرو رفتند.
So We prevented them from hearing in the cave for a number of years.
ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً 12
سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشکار گردد که) کدام يک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده‌اند.
Then We raised them up that We might know which of the two parties was best able to compute the time for which they remained.
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً 13
ما داستان آنان را بحق براي تو بازگو مي‌کنيم؛ آنها جواناني بودند که به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم.
We relate to you their story with the truth; surely they were youths who believed in their Lord and We increased them in guidance.
وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً 14
و دلهايشان را محکم ساختيم در آن موقع که قيام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است؛ هرگز غير او معبودي را نمي‌خوانيم؛ که اگر چنين کنيم، سخني بگزاف گفته‌ايم.
And We strengthened their hearts with patience, when they stood up and said: Our Lord is the Lord of the heavens and the earth; we will by no means call upon any god besides Him, for then indeed we should have said an extravagant thing.
هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً 15
اين قوم ما هستند که معبودهايي جز خدا انتخاب کرده‌اند؛ چرا دليل آشکاري (بر اين کار) نمي‌آورند؟! و چه کسي ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!»
These our people have taken gods besides Him; why do they not produce any clear authority in their support? Who is then more unjust than he who forges a lie against Allah?
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً 16
و (به آنها گفتيم:) هنگامي که از آنان و آنچه جز خدا مي‌پرستند کناره‌گيري کرديد، به غار پناه بريد؛ که پروردگارتان (سايه) رحمتش را بر شما مي‌گستراند؛ و در اين امر، آرامشي براي شما فراهم مي‌سازد!
And when you forsake them and what they worship save Allah, betake yourselves for refuge to the cave; your Lord will extend to you largely of His mercy and provide for you a profitable course in your affair.
وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً 17
و (اگر در آنجا بودي) خورشيد را مي‌ديدي که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمايل مي‌گردد؛ و به هنگام غروب، به سمت چپ؛ و آنها در محل وسيعي از آن (غار) قرار داشتند؛ اين از آيات خداست! هر کس را خدا هدايت کند، هدايت يافته واقعي اوست؛ و هر کس را گمراه نمايد، هرگز ولي و راهنمايي براي او نخواهي يافت!
And you might see the sun when it rose, decline from their cave towards the right hand, and when it set, leave them behind on the left while they were in a wide space thereof. This is of the signs of Allah; whomsoever Allah guides, he is the rightly guided one, and whomsoever He causes to err, you shall not find for him any friend to lead (him) aright.
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً 18
و (اگر به آنها نگاه مي‌کردي) مي‌پنداشتي بيدارند؛ در حالي که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ ميگردانديم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاي خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهباني مي‌کرد). اگر نگاهشان مي‌کردي، از آنان مي‌گريختي؛ و سر تا پاي تو از ترس و وحشت پر مي‌شد!
And you might think them awake while they were asleep and We turned them about to the right and to the left, while their dog (lay) outstretching its paws at the entrance; if you looked at them you would certainly turn back from them in flight, and you would certainly be filled with awe because of them.
وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً 19
اين‌گونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يکديگر سؤال کنند؛ يکي از آنها گفت: «چه مدت خوابيديد؟!» گفتند: «يک روز، يا بخشي از يک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقيقا بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اکنون يک نفر از خودتان را با اين سکه‌اي که داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد کدام يک از آنها غذاي پاکيزه‌تري دارند، و مقداري از آن براي روزي شما بياورد. اما بايد دقت کند، و هيچ کس را از وضع شما آگاه نسازد...
And thus did We rouse them that they might question each other. A speaker among them said: How long have you tarried? They said: We have tarried for a day or a part of a day. (Others) said: Your Lord knows best how long you have tarried. Now send one of you with this silver (coin) of yours to the city, then let him see which of them has purest food, so let him bring you provision from it, and let him behave with gentleness, and by no means make your case known to any one:
إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً 20
چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مي‌کنند؛ يا شما را به آيين خويش بازمي‌گردانند؛ و در آن صورت، هرگز روي رستگاري را نخواهيد ديد!»
For surely if they prevail against you they would stone you to death or force you back to their religion, and then you will never succeed.
وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً 21
و اينچنين مردم را متوجه حال آنها کرديم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخيز) حق است؛ و در پايان جهان و قيام قيامت شکي نيست! در آن هنگام که ميان خود درباره کار خويش نزاع داشتند، گروهي مي‌گفتند: «بنايي بر آنان بسازيد (تا براي هميشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگوييد که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولي آنها که از رازشان آگاهي يافتند (و آن را دليلي بر رستاخيز ديدند) گفتند: «ما مسجدي در کنار (مدفن) آنها مي‌سازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)»
And thus did We make (men) to get knowledge of them that they might know that Allah's promise is true and that as for the hour there is no doubt about it. When they disputed among themselves about their affair and said: Erect an edifice over them-- their Lord best knows them. Those who prevailed in their affair said: We will certainly raise a masjid over them.
سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً 22
گروهي خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهي مي‌گويند: «پنچ نفر بودند، که ششمين آنها سگشان بود.» -همه اينها سخناني بي‌دليل است- و گروهي مي‌گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمي، تعداد آنها را نمي‌دانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ کس درباره آنها سؤال مکن!
(Some) say: (They are) three, the fourth of them being their dog; and (others) say: Five, the sixth of them being their dog, making conjectures at what is unknown; and (others yet) say: Seven, and the eighth of them is their dog. Say: My Lord best knows their number, none knows them but a few; therefore contend not in the matter of them but with an outward contention, and do not question concerning them any of them.
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً 23
و هرگز در مورد کاري نگو: «من فردا آن را انجام مي‌دهم»...
And do not say of anything: Surely I will do it tomorrow,
إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً 24
مگر اينکه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش کردي، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بياور؛ و بگو: «اميدوارم که پروردگارم مرا به راهي روشنتر از اين هدايت کند!»
Unless Allah pleases; and remember your Lord when you forget and say: Maybe my Lord will guide me to a nearer course to the right than this.
وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً 25
آنها در غارشان سيصد سال درنگ کردند، و نه سال (نيز) بر آن افزودند.
And they remained in their cave three hundred years and (some) add (another) nine.
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً 26
بگو: «خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است؛ غيب آسمانها و زمين از آن اوست! راستي چه بينا و شنواست! آنها هيچ ولي و سرپرستي جز او ندارند! و او هيچ کس را در حکم خود شرکت نمي‌دهد!»
Say: Allah knows best how long they remained; to Him are (known) the unseen things of the heavens and the earth; how clear His sight and how clear His hearing! There is none to be a guardian for them besides Him, and He does not make any one His associate in His Judgment.
وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً 27
آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحي شده تلاوت کن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمي‌سازد؛ و هرگز پناهگاهي جز او نمي‌يابي!
And recite what has been revealed to you of the Book of your Lord, there is none who can alter His words; and you shall not find any refuge besides Him.
وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً 28
با کساني باش که پروردگار خود را صبح و عصر مي‌خوانند، و تنها رضاي او را مي‌طلبند! و هرگز بخاطر زيورهاي دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از کساني که قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مکن! همانها که از هواي نفس پيروي کردند، و کارهايشان افراطي است.
And withhold yourself with those who call on their Lord morning and evening desiring His goodwill, and let not your eyes pass from them, desiring the beauties of this world's life; and do not follow him whose heart We have made unmindful to Our remembrance, and he follows his low desires and his case is one in which due bounds are exceeded.
وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً 29
بگو: «اين حق است از سوي پروردگارتان! هر کس مي‌خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر کس ميخواهد کافر گردد!» ما براي ستمگران آتشي آماده کرديم که سراپرده‌اش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضاي آب کنند، آبي براي آنان مياورند که همچون فلز گداخته صورتها را بريان مي‌کند! چه بد نوشيدني، و چه بد محل اجتماعي است!
And say: The truth is from your Lord, so let him who please believe, and let him who please disbelieve; surely We have prepared for the iniquitous a fire, the curtains of which shall encompass them about; and if they cry for water, they shall be given water like molten brass which will scald their faces; evil the drink and ill the resting-place.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً 30
مسلما کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند، ما پاداش نيکوکاران را ضايع نخواهيم کرد!
Surely (as for) those who believe and do good, We do not waste the reward of him who does a good work.
أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً 31
آنها کساني هستند که بهشت جاودان براي آنان است؛ باغهايي از بهشت که نهرها از زير درختان و قصرهايش جاري است؛ در آنجا با دستبندهايي از طلا آراسته مي‌شوند؛ و لباسهايي (فاخر) به رنگ سبز، از حرير نازک و ضخيم، دربر مي‌کنند؛ در حالي که بر تختها تکيه کرده‌اند. چه پاداش خوبي، و چه جمع نيکويي!
These it is for whom are gardens of perpetuity beneath which rivers flow, ornaments shall be given to them therein of bracelets of gold, and they shall wear green robes of fine silk and thick silk brocade interwoven with gold, reclining therein on raised couches; excellent the recompense and goodly the resting place.
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً 32
(اي پيامبر!) براي آنان مثالي بزن: آن دو مرد، که براي يکي از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم؛ و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشانديم؛ و در ميانشان زراعت پر برکتي قرارداديم.
And set forth to them a parable of two men; for one of them We made two gardens of grape vines, and We surrounded them both with palms, and in the midst of them We made cornfields.
كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً 33
هر دو باغ، ميوه آورده بود، (ميوه‌هاي فراوان،) و چيزي فروگذار نکرده بود؛ و ميان آن دو، نهر بزرگي جاري ساخته بوديم.
Both these gardens yielded their fruits, and failed not aught thereof, and We caused a river to gush forth in their midst,
وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً 34
صاحب اين باغ، درآمد فراواني داشت؛ به همين جهت، به دوستش -در حالي که با او گفتگو مي‌کرد- چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم!»
And he possessed much wealth; so he said to his companion, while he disputed with him: I have greater wealth than you, and am mightier in followers.
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً 35
و در حالي که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خويش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمي‌کنم هرگز اين باغ نابود شود!
And he entered his garden while he was unjust to himself. He said: I do not think that this will ever perish
وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً 36
و باور نمي‌کنم قيامت برپا گردد! و اگر به سوي پروردگارم بازگردانده شوم (و قيامتي در کار باشد)، جايگاهي بهتر از اين جا خواهم يافت!»
And I do not think the hour will come, and even if I am returned to my Lord I will most certainly find a returning place better than this.
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً 37
دوست (با ايمان) وي -در حالي که با او گفتگو مي‌کرد- گفت: «آيا به خدايي که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد کاملي قرار داد ، کافر شدي؟!
His companion said to him while disputing with him: Do you disbelieve in Him Who created you from dust, then from a small seed, then He made you a perfect man?
لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً 38
ولي من کسي هستم که «الله» پروردگار من است؛ و هيچ کس را شريک پروردگارم قرارنمي‌دهم!
But as for me, He, Allah, is my Lord, and I do not associate anyone with my Lord.
وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً 39
چرا هنگامي که وارد باغت شدي، نگفتي اين نعمتي است که خدا خواسته است؟! قوت (و نيرويي) جز از ناحيه خدا نيست! و اگر مي‌بيني من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمي نيست)!
And wherefore did you not say when you entered your garden: It is as Allah has pleased, there is no power save in Allah? If you consider me to be inferior to you in wealth and children,
فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً 40
شايد پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شده‌اي از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونه‌اي که آن را به زمين بي‌گياه لغزنده‌اي مبدل کند!
Then maybe my Lord will give me what is better than your garden, and send on it a thunderbolt from heaven so that it shall become even ground without plant,
أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً 41
و يا آب آن در اعمال زمين فرو رود، آن گونه که هرگز نتواني آن را به دست آوري!»
Or its waters should sink down into the ground so that you are unable to find it.
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً 42
(به هر حال عذاب الهي فرا رسيد،) و تمام ميوه‌هاي آن نابود شد؛ و او بخاطر هزينه هايي که در آن صرف کرده بود، پيوسته دستهاي خود را به هم مي‌ماليد -در حالي که تمام باغ بر داربستهايش فرو ريخته بود- و مي‌گفت: «اي کاش کسي را همتاي پروردگارم قرار نداده بودم!»
And his wealth was destroyed; so he began to wring his hands for what he had spent on it, while it lay, having fallen down upon its roofs, and he said: Ah me! would that I had not associated anyone with my Lord.
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً 43
و گروهي نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند ياري دهند؛ و از خودش (نيز) نمي‌توانست ياري گيرد.
And he had no host to help him besides Allah nor could he defend himself.
هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً 44
در آنجا ثابت شد که ولايت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترين ثواب، و بهترين عاقبت را (براي مطيعان) دارد!
Here is protection only Allah's, the True One; He is best in (the giving of) reward and best in requiting.
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً 45
(اي پيامبر!) زندگي دنيا را براي آنان به آبي تشبيه کن که از آسمان فرو مي‌فرستيم؛ و بوسيله آن، گياهان زمين (سرسبز مي‌شود و) در هم فروميرود. اما بعد از مدتي مي‌خشکد؛ و بادها آن را به هر سو پراکنده مي‌کند؛ و خداوند بر همه چيز تواناست!
And set forth to them parable of the life of this world: like water which We send down from the cloud so the herbage of the earth becomes tangled on account of it, then it becomes dry broken into pieces which the winds scatter; and Allah is the holder of power over all things.
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً 46
مال و فرزند، زينت زندگي دنياست؛ و باقيات صالحات [= ارزشهاي پايدار و شايسته‌] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخش‌تر است!
Wealth and children are an adornment of the life of this world; and the ever-abiding, the good works, are better with your Lord in reward and better in expectation.
وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً 47
و روزي را به خاطر بياور که کوه‌ها را به حرکت درآوريم؛ و زمين را آشکار (و مسطح) مي‌بيني؛ و همه آنان [= انسانها] را برمي‌انگيزيم، و احدي از ايشان را فروگذار نخواهيم کرد!
And the day on which We will cause the mountains to pass away and you will see the earth a levelled plain and We will gather them and leave not any one of them behind.
وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً 48
آنها همه در يک صف به (پيشگاه) پروردگارت عرضه مي‌شوند؛ (و به آنان گفته مي‌شود:) همگي نزد ما آمديد، همان گونه که نخستين بار شما را آفريديم! اما شما گمان مي‌کرديد ما هرگز موعدي برايتان قرار نخواهيم داد!
And they shall be brought before your Lord, standing in ranks: Now certainly you have come to Us as We created you at first. Nay, you thought that We had not appointed to you a time of the fulfillment of the promise.
وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً 49
و کتاب [= کتابي که نامه اعمال همه انسانهاست‌] در آن جا گذارده مي‌شود، پس گنهکاران را مي‌بيني که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند؛ و مي‌گويند: «اي واي بر ما! اين چه کتابي است که هيچ عمل کوچک و بزرگي را فرونگذاشته مگر اينکه آن را به شمار آورده است؟! و (اين در حالي است که) همه اعمال خود را حاضر مي‌بينند؛ و پروردگارت به هيچ کس ستم نمي‌کند.
And the Book shall be placed, then you will see the guilty fearing from what is in it, and they will say: Ah! woe to us! what a book is this! it does not omit a small one nor a great one, but numbers them (all); and what they had done they shall find present (there); and your Lord does not deal unjustly with anyone.
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً 50
به ياد آريد زماني را که به فرشتگان گفتيم: «براي آدم سجده کنيد!» آنها همگي سجده کردند جز ابليس -که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاي من اولياي خود انتخاب مي‌کنيد، در حالي که آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبرداري از شيطان و فرزندانش به جاي اطاعت خدا،) چه جايگزيني بدي است براي ستمکاران!
And when We said to the angels: Make obeisance to Adam; they made obeisance but Iblis (did it not). He was of the jinn, so he transgressed the commandment of his Lord. What! would you then take him and his offspring for friends rather than Me, and they are your enemies? Evil is (this) change for the unjust.
ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً 51
من هرگز آنها [= ابليس و فرزندانش‌] را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، و نه به هنگام آفرينش خودشان، حاضر نساختم! و من هيچ گاه گمراه‌کنندگان را دستيار خود قرار نمي‌دهم!
I did not make them witnesses of the creation of the heavens and the earth, nor of the creation of their own souls; nor could I take those who lead (others) astray for aiders.
وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً 52
به خاطر بياوريد روزي را که (خداوند) مي‌گويد: «همتاياني را که براي من مي‌پنداشتيد، بخوانيد (تا به کمک شما بشتابند!)» ولي هر چه آنها را مي‌خوانند،جوابشان نمي‌دهند؛ و در ميان اين دو گروه، کانون هلاکتي قرارداده‌ايم!
And on the day when He shall say: Call on those whom you considered to be My associates. So they shall call on them, but they shall not answer them, and We will cause a separation between them.
وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً 53
و گنهکاران، آتش (دوزخ) را مي‌بينند؛ و يقين مي‌کنند که با آن درمي‌آميزند،و هيچ گونه راه گريزي از آن نخواهند يافت.
And the guilty shall see the fire, then they shall know that they are going to fall into it, and they shall not find a place to which to turn away from it.
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلاً 54
و در اين قرآن، از هر گونه مثلي براي مردم بيان کرده‌ايم؛ ولي انسان بيش از هر چيز، به مجادله مي‌پردازد!
And certainly We have explained in this Quran every kind of example, and man is most of all given to contention.
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً 55
و چيزي مردم را بازنداشت از اينکه -وقتي هدايت به سراغشان آمد- ايمان بياورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز اينکه (خيره‌سري کردند؛ گويي مي‌خواستند) سرنوشت پيشينيان براي آنان بيايد، يا عذاب (الهي) در برابرشان قرار گيرد!
And nothing prevents men from believing when the guidance comes to them, and from asking forgiveness of their Lord, except that what happened to the ancients should overtake them, or that the chastisement should come face to face with them.
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً 56
ما پيامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمي‌فرستيم؛ اما کافران همواره مجادله به باطل مي‌کنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسيله آن از ميان بردارند! و آيات ما، و مجازاتهايي را که به آنان وعده داده شده است،به باد مسخره گرفتند!
And We do not send apostles but as givers of good news and warning, and those who disbelieve make a false contention that they may render null thereby the truth, and they take My communications and that with which they are warned for a mockery.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً 57
چه کسي ستمکارتر است از آن کس که آيات پروردگارش به او تذکر داده شده، و از آن روي گرداند، و آنچه را با دستهاي خود پيش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دلهاي اينها پرده‌هايي افکنده‌ايم تا نفهمند؛ و در گوشهايشان سنگيني قرار داده‌ايم (تا صداي حق را نشنوند)! و از اين رو اگر آنها را به سوي هدايت بخواني، هرگز هدايت نمي‌شوند!
And who is more unjust than he who is reminded of the communications of his Lord, then he turns away from them and forgets what his two hands have sent before? Surely We have placed veils over their hearts lest they should understand it and a heaviness in their ears; and if you call them to the guidance, they will not ever follow the right course in that case.
وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً 58
و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر مي‌خواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر براي آنها مي‌فرستاد؛ ولي براي آنان موعدي است که هرگز از آن راه فراري نخواهند داشت!
And your Lord is Forgiving, the Lord of Mercy; were He to punish them for what they earn, He would certainly have hastened the chastisement for them; but for them there is an appointed time from which they shall not find a refuge.
وَ تِلْكَ الْقُرى أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً 59
اين شهرها و آباديهايي است که ما آنها را هنگامي که ستم کردند هلاک نموديم؛ و براي هلاکتشان موعدي قرار داديم! (آنها ويرانه‌هايش را با چشم مي‌بينند، و عبرت نمي‌گيرند!)
And (as for) these towns, We destroyed them when they acted unjustly, and We have appointed a time for their destruction.
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً 60
به خاطر بياور هنگامي را که موسي به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمي‌دارم تا به محل تلاقي دو دريا برسم؛ هر چند مدت طولاني به راه خود ادامه دهم!
And when Musa said to his servant: I will not cease until I reach the junction of the two rivers or I will go on for years.
فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً 61
(ولي) هنگامي که به محل تلاقي آن دو دريا رسيدند، ماهي خود را (که براي تغذيه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهي راه خود را در دريا پيش گرفت (و روان شد).
So when they had reached the junction of the two (rivers) they forgot their fish, and it took its way into the sea, going away.
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً 62
هنگامي که از آن جا گذشتند، (موسي) به يار همسفرش گفت: «غذاي ما را بياور، که سخت از اين سفر خسته شده‌ايم!»
But when they had gone farther, he said to his servant: Bring to us our morning meal, certainly we have met with fatigue from this our journey.
قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً 63
گفت: «به خاطر داري هنگامي که ما (براي استراحت) به کنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش کردم جريان ماهي را بازگو کنم -و فقط شيطان بود که آن را از خاطر من برد- و ماهي بطرز شگفت‌آوري راه خود را در دريا پيش گرفت!»
He said: Did you see when we took refuge on the rock then I forgot the fish, and nothing made me forget to speak of it but the Shaitan, and it took its way into the river; what a wonder!
قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً 64
(موسي) گفت: «آن همان بود که ما مي‌خواستيم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالي که پي‌جويي مي‌کردند.
He said: This is what we sought for; so they returned retracing their footsteps.
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً 65
(در آن جا) بنده‌اي از بندگان ما را يافتند که رحمت (و موهبت عظيمي) از سوي خود به او داده، و علم فراواني از نزد خود به او آموخته بوديم.
Then they found one from among Our servants whom We had granted mercy from Us and whom We had taught knowledge from Ourselves.
قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً 66
موسي به او گفت: «آيا از تو پيروي کنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است، به من بياموزي؟»
Musa said to him: Shall I follow you on condition that you should teach me right knowledge of what you have been taught?
قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً 67
گفت: «تو هرگز نمي‌تواني با من شکيبايي کني!
He said: Surely you cannot have patience with me
وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً 68
و چگونه مي‌تواني در برابر چيزي که از رموزش آگاه نيستي شکيبا باشي؟!
And how can you have patience in that of which you have not got a comprehensive knowledge?
قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً 69
(موسي) گفت: «به خواست خدا مرا شکيبا خواهي يافت؛ و در هيچ کاري مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!»
He said: If Allah pleases, you will find me patient and I shall not disobey you in any matter.
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً 70
(خضر) گفت: «پس اگر مي‌خواهي بدنبال من بيايي، از هيچ چيز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براي تو بازگو کنم.»
He said: If you would follow me, then do not question me about any thing until I myself speak to you about it
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً 71
آن دو به راه افتادند؛ تا آن که سوار کشتي شدند، (خضر) کشتي را سوراخ کرد. (موسي) گفت: «آيا آن را سوراخ کردي که اهلش را غرق کني؟! راستي که چه کار بدي انجام دادي!»
So they went (their way) until when they embarked in the boat he made a hole in it. (Musa) said: Have you made a hole in it to drown its inmates? Certainly you have done a grievous thing.
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً 72
گفت: «آيا نگفتم تو هرگز نمي‌تواني با من شکيبايي کني؟!»
He said: Did I not say that you will not be able to have patience with me?
قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً 73
(موسي) گفت: «مرا بخاطر اين فراموشکاريم مؤاخذه مکن و از اين کارم بر من سخت مگير!»
He said: Blame me not for what I forgot, and do not constrain me to a difficult thing in my affair.
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً 74
باز به راه خود ادامه دادند، تا اينکه نوجواني را ديدند؛ و او آن نوجوان را کشت. (موسي) گفت: «آيا انسان پاکي را، بي آنکه قتلي کرده باشد، کشتي؟! براستي کار زشتي انجام دادي!»
So they went on until, when they met a boy, he slew him. (Musa) said: Have you slain an innocent person otherwise than for manslaughter? Certainly you have done an evil thing.
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً 75
(باز آن مرد عالم) گفت: «آيا به تو نگفتم که تو هرگز نمي‌تواني با من صبر کني؟!»
He said: Did I not say to you that you will not be able to have patience with me?
قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً 76
(موسي) گفت: «بعد از اين اگر درباره چيزي از تو سؤال کردم، ديگر با من همراهي نکن؛ (زيرا) از سوي من معذور خواهي بود!»
He said: If I ask you about anything after this, keep me not in your company; indeed you shall have (then) found an excuse in my case.
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً 77
باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قريه‌اي رسيدند؛ از آنان خواستند که به ايشان غذا دهند؛ ولي آنان از مهمان کردنشان خودداري نمودند؛ (با اين حال) در آن جا ديواري يافتند که مي‌خواست فروريزد؛ و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسي) گفت: «(لااقل) مي‌خواستي در مقابل اين کار مزدي بگيري!»
So they went on until when they came to the people of a town, they asked them for food, but they refused to entertain them as guests. Then they found in it a wall which was on the point of falling, so he put it into a right state. (Musa) said: If you had pleased, you might certainly have taken a recompense for it.
قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً 78
او گفت: «اينک زمان جدايي من و تو فرا رسيده؛ اما بزودي راز آنچه را که نتوانستي در برابر آن صبر کني، به تو خبر مي‌دهم.
He said: This shall be separation between me and you; now I will inform you of the significance of that with which you could not have patience.
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً 79
اما آن کشتي مال گروهي از مستمندان بود که با آن در دريا کار مي‌کردند؛ و من خواستم آن را معيوب کنم؛ (چرا که) پشت سرشان پادشاهي (ستمگر) بود که هر کشتي (سالمي) را بزور ميگرفت!
As for the boat, it belonged to (some) poor men who worked on the river and I wished that I should damage it, and there was behind them a king who seized every boat by force.
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً 80
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند؛ و بيم داشتيم که آنان را به طغيان و کفر وادارد!
And as for the boy, his parents were believers and we feared lest he should make disobedience and ingratitude to come upon them:
فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً 81
از اين رو، خواستيم که پروردگارشان به جاي او، فرزندي پاکتر و با محبت‌تر به آن دو بدهد!
So we desired that their Lord might give them in his place one better than him in purity and nearer to having compassion.
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً 82
و اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود؛ و زير آن، گنجي متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحي بود؛ و پروردگار تو مي‌خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند؛ اين رحمتي از پروردگارت بود؛ و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ اين بود راز کارهايي که نتوانستي در برابر آنها شکيبايي به خرج دهي!»
And as for the wall, it belonged to two orphan boys in the city, and there was beneath it a treasure belonging to them, and their father was a righteous man; so your Lord desired that they should attain their maturity and take out their treasure, a mercy from your Lord, and I did not do it of my own accord. This is the significance of that with which you could not have patience.
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً 83
و از تو درباره «ذو القرنين» مي‌پرسند؛ بگو: «بزودي بخشي از سرگذشت او را براي شما بازگو خواهم کرد.»
And they ask you about Zulqarnain. Say: I will recite to you an account of him.
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً 84
ما به او در روي زمين، قدرت و حکومت داديم؛ و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم.
Surely We established him in the land and granted him means of access to every thing.
فَأَتْبَعَ سَبَباً 85
او از اين اسباب، (پيروي و استفاده) کرد...
So he followed a course.
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً 86
تا به غروبگاه آفتاب رسيد؛ (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسم شد) که خورشيد در چشمه تيره و گل‌آلودي فرو مي‌رود؛ و در آن جا قومي را يافت؛ گفتيم: «اي ذو القرنين! آيا مي‌خواهي (آنان) را مجازات کني، و يا روش نيکويي در مورد آنها انتخاب نمايي؟»
Until when he reached the place where the sun set, he found it going down into a black sea, and found by it a people. We said: O Zulqarnain! either give them a chastisement or do them a benefit.
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً 87
گفت: «اما کسي را که ستم کرده است، مجازات خواهيم کرد؛ سپس به سوي پروردگارش بازمي‌گردد، و خدا او را مجازات شديدي خواهد کرد!
He said: As to him who is unjust, we will chastise him, then shall he be returned to his Lord, and He will chastise him with an exemplary chastisement:
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً 88
و اما کسي که ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشي نيکوتر خواهد داشت؛ و ما دستور آساني به او خواهيم داد.»
And as for him who believes and does good, he shall have goodly reward, and We will speak to him an easy word of Our command.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً 89
سپس (بار ديگر) از اسبابي (که در اختيار داشت) بهره گرفت...
Then he followed (another) course.
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً 90
تا به خاستگاه خورشيد رسيد؛ (در آن جا) ديد خورشيد بر جمعيتي طلوع مي‌کند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششي براي آنها قرار نداده بوديم (و هيچ گونه سايباني نداشتند).
Until when he reached the land of the rising of the sun, he found it rising on a people to whom We had given no shelter from It;
كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً 91
(آري) اينچنين بود (کار ذو القرنين)! و ما بخوبي از امکاناتي که نزد او بود آگاه بوديم!
Even so! and We had a full knowledge of what he had.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً 92
(باز) از اسباب مهمي (که در اختيار داشت) استفاده کرد...
Then he followed (another) course.
حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً 93
(و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به ميان دو کوه رسيد؛ و در کنار آن دو (کوه) قومي را يافت که هيچ سخني را نمي‌فهميدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)!
Until when he reached (a place) between the two mountains, he found on that side of them a people who could hardly understand a word.
قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا 94
(آن گروه به او) گفتند: «اي ذو القرنين يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مي‌کنند؛ آيا ممکن است ما هزينه‌اي براي تو قرار دهيم، که ميان ما و آنها سدي ايجاد کني؟!»
They said: O Zulqarnain! surely Gog and Magog make mischief in the land. Shall we then pay you a tribute on condition that you should raise a barrier between us and them
قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً 95
(ذو القرنين) گفت: «آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پيشنهاد مي‌کنيد)! مرا با نيرويي ياري دهيد، تا ميان شما و آنها سد محکمي قرار دهم!
He said: That in which my Lord has established me is better, therefore you only help me with workers, I will make a fortified barrier between you and them;
آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً 96
قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد (و آنها را روي هم بچينيد)!» تا وقتي که کاملا ميان دو کوه را پوشانيد، گفت: «(در اطراف آن آتش بيفروزيد، و) در آن بدميد!» (آنها دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، و گفت: «(اکنون) مس مذاب برايم بياوريد تا بر روي آن بريزم!»
Bring me blocks of iron; until when he had filled up the space between the two mountain sides, he said: Blow, until when he had made it (as) fire, he said: Bring me molten brass which I may pour over it.
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً 97
(سرانجام چنان سد نيرومندي ساخت) که آنها [= طايفه يأجوج و مأجوج‌] قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمي‌توانستند نقبي در آن ايجاد کنند.
So they were not able to scale it nor could they make a hole in it.
قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا 98
(آنگاه) گفت: «اين از رحمت پروردگار من است! اما هنگامي که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مي‌کوبد؛ و وعده پروردگارم حق است!»
He said: This is a mercy from my Lord, but when the promise of my Lord comes to pass He will make it level with the ground, and the promise of my Lord is ever true.
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً 99
و در آن روز (که جهان پايان مي‌گيرد)، ما آنان را چنان رها مي‌کنيم که درهم موج مي‌زنند؛ و در صور [= شيپور] دميده مي‌شود؛ و ما همه را جمع مي‌کنيم!
And on that day We will leave a part of them in conflict with another part, and the trumpet will be blown, so We will gather them all together;
وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً 100
در آن روز، جهنم را بر کافران عرضه مي‌داريم!
And We will bring forth hell, exposed to view, on that day before the unbelievers.
الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً 101
همانها که پرده‌اي چشمانشان را از ياد من پوشانده بود، و قدرت شنوايي نداشتند!
They whose eyes were under a cover from My reminder and they could not even hear.
أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلاً 102
آيا کافران پنداشتند مي‌توانند بندگانم را به جاي من اولياي خود انتخاب کنند؟! ما جهنم را براي پذيرايي کافران آماده کرده‌ايم!
What! do then those who disbelieve think that they can take My servants to be guardians besides Me? Surely We have prepared hell for the entertainment of the unbelievers.
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً 103
بگو: «آيا به شما خبر دهيم که زيانکارترين (مردم) در کارها، چه کساني هستند؟
Say: Shall We inform you of the greatest losers in (their) deeds?
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً 104
آنها که تلاشهايشان در زندگي دنيا گم (و نابود) شده؛ با اين حال، مي‌پندارند کار نيک انجام مي‌دهند!»
(These are) they whose labor is lost in this world's life and they think that they are well versed in skill of the work of hands.
أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً 105
آنها کساني هستند که به آيات پروردگارشان و لقاي او کافر شدند؛ به همين جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از اين رو روز قيامت، ميزاني براي آنها برپا نخواهيم کرد!
These are they who disbelieve in the communications of their Lord and His meeting, so their deeds become null, and therefore We will not set up a balance for them on the day of resurrection.
ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً 106
(آري،) اين گونه است! کيفرشان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند، و آيات من و پيامبرانم را به سخريه گرفتند!
Thus it is that their recompense is hell, because they disbelieved and held My communications and My apostles in mockery.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً 107
اما کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند، باغهاي بهشت برين محل پذيرايي آنان خواهد بود.
Surely (as for) those who believe and do good deeds, their place of entertainment shall be the gardens of paradise,
خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً 108
آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضاي نقل مکان از آن جا نمي‌کنند!
Abiding therein; they shall not desire removal from them.
قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً 109
بگو: «اگر درياها براي (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شود، درياها پايان مي‌گيرد. پيش از آنکه کلمات پروردگارم پايان يابد؛ هر چند همانند آن (درياها) را کمک آن قرار دهيم!»
Say: If the sea were ink for the words of my Lord, the sea would surely be consumed before the words of my Lord are exhausted, though We were to bring the like of that (sea) to add
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً 110
بگو: «من فقط بشري هستم مثل شما؛ (امتيازم اين است که) به من وحي مي‌شود که تنها معبودتان معبود يگانه است؛ پس هر که به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد کاري شايسته انجام دهد، و هيچ کس را در عبادت پروردگارش شريک نکند!
Say: I am only a mortal like you; it is revealed to me that your god is one Allah, therefore whoever hopes to meet his Lord, he should do good deeds, and not join any one in the service of his Lord.